آیا در عصر دیجیتال تئاتر همچنان می تواند پاسخگوی دغدغه های مردم این عصر باشد؟
در مقاله ای با عنوان آیا در عصر دیجیتال، نمایش همچنان موضوعیت خواهد داشت؟ هنرمندان برجسته تئاتر (بازیگران، کارگردانان، تهیهکنندگان و…) به جست و جوی پاسخ این سئوال پرداختند که در مقاله ای به قلم دکتر کریگ لمبرت، معاون سردبیر مجلهی هاروارد منتشر شده است. این مقاله توسط گروه تئاتر اگزیت ترجمه و در اختیار هنرآنلاین قرار گرفته است. بخش دوم این مقاله را در اینجا می خوانید: ...
شهربازی با نورپردازی صحنهای
جان لیتگو میگوید: "برادوی امروز بسیار عجیب شده است. درست مانند شهربازی تئاتری!" در این صورت، کاری موفق و بلندمدت در مرکز شهر بوده است. شوهایی که در "برادوی" به صحنه میآیند-عملاً تعداد مشخصی از تئاترها در میدان تایم و اطراف آن- از نظر مالی قویاً موفق هستند. بر اساس آمار لیگ برادوی مجموع درآمد گیشه در سال حدود یک میلیارد دلار است، به علاوه ۱ میلیارد دلار که از تئاترهایی که به عنوان بخشی از تور خود در آنجا اجرا میکنند گرفته میشود، که به گفته تام مک گارت رئیس کیبرند اینترتینمنت، "در کسب و کار رسانه چندان زیاد نیست." شرکت او یکی از تهیهکنندگان اصلی تئاتر زنده از جمله نمایشهای برادوی و نیز تورهای اجرای تئاتر است. (گیشه سینماها در آمریکا و کانادا در سال ۲۰۱۰، ۱۰/۶ میلیارد دلار بوده است.) وی میافزاید: "اما با این حال در اوج ریاضت اقتصادی اخیر، برادوی یک سال بیسابقه و رکورددار داشته است."
نزدیک به نیمی از شوهای برادوی نمایش عادی هستند، اما نمایشهای موزیکال، هم از نظر مخاطب و هم درآمد غالب هستند. تئاترهای برادوی بخش عمدهی مخاطبان خود (۶۲٪) را از میان گردشگران جذب میکند، که نزدیک به دو سوم آنها درآمدی بالای ۷۵ هزار دلار در سال دارند و ۶۶٪ آنها زن هستند. (بالاتر از ۵۵٪ درصد در سال ۱۹۸۰) این بخش همچنان سودآور است، با وجود اینکه از هر ۸ تولید جدید، تنها یکی موفق میشود. با این وجود که سرمایهگذاری مطمئنی نیست، اما یک کار پرفروش میتواند سرمایه تولید را در سال ۸۰ به ۱ بازگرداند. همچنین حمایتکنندگان از بازتولید یکی از شوهای مشهور توانستهاند حدوداً ۲۰ به ۱ از سرمایه اولیه کسب درآمد کنند، در حالیکه اثر نیز همچنان روی صحنه و در حال فروش است.
مکگارت میگوید: "برادوی کسبوکاری پرهزینه است. جریان اصلی است-برای اینکه تجربی باشد ساخته نشده است، همچنان که استودیوهای فیلمسازی وقتی به عنوان فیلمساز مستقل عمل میکنند، همان تولیدات همیشگی خود را نمیسازند." اما به گفته او تفاوت اصلی تئاتر با سینما این است که "میتوان یک فیلم را بر روی هزار پرده یا پنجهزار پرده اکران کرد، اما یک شوی برادوی محدود به ظرفیتهای تئاتر است- حتی با وجود اینکه اجراها میتوانند زمان مشخصی برای پایان نداشته باشند، اما قرار نیست صندلیهای جدید در سالنها سبز شود."
با وجود تمام ریسکها، برای کسی که سرمایه بلااستفاده دارد و تئاتر را هم دوست دارد، "فرشته" شدن میتواند بسیار هیجانانگیز باشد. میتوانید بخشی از سهام یک تئاتر موزیکال را خریداری کنید، مثلاً فقط ۲۵ هزار دلار، و به این ترتیب میتوانید یک زندگی تئاتری داشته باشید. این به این معنی است که به تمام گزینشها، کارگاهها، اجراهای آزمایشی، افتتاحیهها و مهمانیهای سرمایهگذاران تمام نمایشهای برادوی دعوت خواهید شد. به گفته مکگارت: "شما میتوانید آهنگساز را به خانه خود بیاورید تا موسیقی را بر روی پیانو خانهتان بنوازد. در مقایسه با مثلاً عضو شدن در باشگاه گلف، خیلی بیشتر میشود تفریح کرد."
ماجراجویی با تماشاچیان
دیان پائولوس مدیر هنری تئاتر رپرتوار آمریکا میگوید: "سندرمی در حرفه ما وجود دارد که تماشاچی و خصوصاً جوانترها به خاطرش مورد سرزنش واقع میشوند. آنها دیگر نمیخواهند به تئاتر بروند، چرا؟ چون تمرکز حواس ندارند. ترجیح میدهند کنترل به دست خودشان باشد، با همان دستگاههای کوچک در دستانشان. گزینههای تفریحی بسیار زیاد است. فرهنگ ما دارد به بیراهه میرود. این همیشه به نظرم تضعیفکننده بوده است، چرا که جایی برای تغییر باقی نمیگذارد. ما باید این تحلیل را برگردانیم و بگوییم: شاید تقصیر ماست. شاید تقصیر دستاندرکاران هنر است. نه فقط نویسندگان و بازیگران، بلکه تمام سیستم- شاید میبایست در بازگرداندن تماشاچی به تئاتر بهتر عمل کنیم. آیا تماشاچیان رفتهاند؟ بله. آیا عادت آمدن به تئاتر را در خود نپروراندهاند؟ بله. آیا تقصیر آنهاست؟ خیر!
پائولوس از نخستین فصلی که برای تئاتر رپرتوار آمریکا در سال ۲۰۰۹ برنامهریزی کرد، دعوت به تئاتر را به روز کرد. او بریدهای تیزر مانند از "نمایش الاغ"، الهام گرفته از "رویای نیمهشب تابستان" (بدون حتی کلمهای از شکسپیر) ساخت که در اطراف تماشاچیان با شرکت رقصندههای و آهنگهایی که توسط بازیگران خوانده میشد، به صورت زنده به اجرا درمیآمد. نمایش "الاغ"، نمایشی موفق که اجرایی بلندمدت در نیویورک داشت، برای اولین در همانجا توسط پائولوس و همسرش رندی واینر (تهیهکننده) به روی صحنه رفت و پس از آن در کمبریج، همچنان تماشاچیان را دستهدسته به تئاتر "زیرو-اَرو" تئاتر رپرتوار آمریکا میکشاند؛ جاییکه امروز نامش را به نام شخصیت اصلی نمایش، آبرون تغییر داده و تبدیل به کلوب شبانه تئاتر شده است.
پائولوس میگوید: "ما میبایست محدوده معنای تئاتر را گسترش دهیم. اگر شو به جای ساعت ۸ شب، نیمهشب شروع شود چه میشود؟ اگر مدت زمانش ۱۰ دقیقه باشد چه؟ یا یک ساعت باشد؟ اگر قبل از شروع اجرا ۴۵ دقیقه برقصید چه؟ جایی را بسازید که قوانین را درهم میشکند. آبرون امروز به گروه جدیدی از مخاطبان دست پیدا کرده است: مخاطبانی جوانتر و زیر ۳۰ سال. تماشاچیان آنهایی نیستند که به تئاتر میروند. آنها میخواهند در حضور دیگران باشند، معاشرت کنند؛ آنها به این تخلیه احتیاج دارند- که تئاتر میتواند آن را برایشان فراهم کند، چیزی مثل فستیوالهای قرن پنجم آتن، یا ماشپیتِ تئاتر شکسپیر گلوب. (ت.م: ماشپیت قسمتی از محل اجرای کنسرت راک است که جلوی سن قرار دارد و مردم در آن با موسیقی راک میرقصند) تئاتر باید جایی باشد که احساس کنید: من باید آن را تجربه کنم. نه اینکه فقط آن را بخوانید یا ببینید. مردم تشنهی تجربه هستند- آنها جان میدهند برای تجربه کردن.
تئاتر آینده تئاتری خواهد بود که فعالانه مخاطبان خود را درگیر میسازد و احتمالاً نه تنها دیوار چهارم را، که سه دیوار دیگر را نیز خواهد شکست. به عنوان مثال، به تازگى در تئاترى از نیویورك به نام "شهر ما"، تماشاچیان عملاً خود را جزئى از بازیگران یافتند. در بوستون، پروژه بازیگران شكسپیر -كه توسط بنجامین اِوِت (فارغالتحصیل موسسهی تئاتر رپرتوار آمریکا) در سال ٨٦ پایه گذارى شد- شكسپیر را در مكانهایى غیر معمول مانند فروشگاهها و كلیساها اجرا كرد و عملاً شكسپیر را به كوچه و خیابان برد. بیل راچ نیز در گذشته تئاتر کورنر اِستون را که تئاتر جامعهمحور را گسترش میداد به همراه دیگران پایهگذاری کرد و برداشتهایی از نمایشهای کلاسیک را در شهرهای کوچک و محلات تولید میکرد.
جک مگان، مدیر اداره هنر در هاروارد میگوید: "خلاصه مطلب، کار در محیطهای کوچکتر میتواند جذابتر باشد، چرا که دیگر مجبور نیستید میلیونها دلار بودجهی سرمایهگذاری شده را از طریق گیشه بازگردانید و میتوانید با ۴۰ یا ۵۰ هزار دلار تمام هزینههای کار را پوشش دهید. هر چه میزان سرمایه بیشتر باشد، تهیه کننده نیز مجبور است بیشتر به تعداد تماشاچی فکر کند و در نتیجه بیشتر نظر خود را به افراد خلاق تحمیل خواهد کرد."
تئوری آموزش تئاتری
رابرت بروستاین میگوید: "اگر کودکان در معرض هنر و موسیقی قرار نگیرند، نه هنرمند بار خواهند آمد نه تماشاچی." از آنجاییکه سیستم آموزشی، موتور اولیه پرورش نویسندگان، بازیگران، کارگردانان و دیگر دستاندرکاران موفق تئاتر است، بروستاین گله میکند که:"دورههای آموزشی هنر و فرهنگ در مدارس ابتدایی در دسترس نیست، چرا که بودجهها کاهش پیدا میکند و اولین قدم مدارس پس از کاهش بودجه، اخراج معلم موسیقی است."
تئاتر شکسپیر و شرکا در لنوکس با بردن تئاتر به مدارس محلی، عمیقاً با جامعه اطرافش پیوند خورده است. برنامه آنها که تقریباً شامل تمامی دبیرستانهای بخش برکشایر و همچنین بسیاری از مدارس ابتدایی و راهنمایی میشود، در طول سال بیش از ۴۰هزار دانشآموز و معلم را تحت پوشش اجراها، کارگاهها و کارآموزی قرار میدهند. از زمان آغاز فعالیتش در سال ۱۹۷۸، در کنار خود آنسامبل، نزدیک به یک میلیون شرکتکننده داشته است.
تینا پکر میگوید: "کار ما در مدارس به اندازه تولیدات تئاتریمان اهمیت دارد. هر زمانی که به دبیرستانی میرویم، برای شرکت در هر یک از نمایشهای شکسپیر معمولاً بین ۳۰ تا ۵۰ داوطلب داریم. آنها ابتدا نمایش را در مدرسه خودشان اجرا میکنند و سپس در فستیوال پاییزیمان چهار روز اجرای دبیرستانی بدون وقفه شکسپیر برای یکدیگر اجرا میکنند. هر کسی که داوطلب میشود و برای مصاحبه میآید، به شیوهای به کار گرفته میشود، و بیشتر بچهها سه سال تمام در برنامه شکسپیر شرکت میکنند. آنها بسیار مشتاقاند، چرا که این جایی است که میتوانند آزادانه صحبت کنند میتوانند احساساتشان را بروز دهند. ما میدانیم که این جامعه را میسازد: ما میبینیم بچههایی که این کار را انجام میدهند، چطور عمیقاً به هم وابسته میشوند."
در همین حال، در دهههای اخیر، انفجار سرگرمیها در فرهنگ عامه، هنجارهای فرهنگ جوانان را تغییر داده و موقعیت تئاتریها را ارتقا داده است. تام مکگارت میگوید: "شرایط دیگر مانند ۳۰ یا ۴۰ سال پیش نیست که تئاتری بودن یک انگ باشد. امروزه توانایی خواندن، رقصیدن و بازیگری در سطح بالا یک افتخار است و این مردم را تشویق میکند که به آن بپردازند." به دنبال بالا رفتن کیفیت برنامههای آموزش تئاتر در سطح مدارس متوسطه و دانشگاهها، تولیدات تئاتری به گفتهی مکگارت در بالاترین سطح خود در همهی دورانها قرار دارد. او معتقد است که علیرغم چالشهای اقتصادی بر سر راه تئاتر حرفهای، از نظر تعداد و تنوع تولیدات و نیز کیفیت کار بازیگران، کارگردانان و طراحان در همهی سطوح، تئاتر در عصر طلایی خود به سر میبرد.
جک مگان میگوید: "در هاروارد دانشجویان در سال بین ۴۰ تا ۶۰ نمایش به روی صحنه میبرند که هر یک بین ۴ تا ۸ شب اجرا میشود." بروستاین اشاره میکند که امکانات درونبرنامهای برای تئاتر به طور چشمگیری از زمان ورود او (به هاروارد) در سال ۱۹۷۹ افزایش یافتهاند. او به یاد میآورد: "زمانی بود که حتی یک واحد درسی تئاتر هم وجود نداشت، جز کلاس نمایشنامهنویسی ویلیام آلفرد (استاد دانشگاه و نمایشنامهنویس انگلیسی). تئاتر رپرتوار آمریکا ۱۲ دوره آموزشی مطالعات تئاتر معرفی کرد که کمیته هنرهای نمایشی آن را تصویب کرد، اما زمزمههایی به گوش میرسید. برخی از اعضا شروع کردند به درخواست مبنی بر اینکه معلمان بازیگری و کارگردانی ما میبایست مدارک تحصیلی بالا و نشریات علمی آکادمیک داشته باشند. آکادمیک شدن مرگ غریزه خلاق است. اما دانشگاهیان خلاق میدانند که نمیتوان محدودیتهای آکادمیک را بر افراد خلاق نیز اعمال کرد.
هاروارد یکی از معدود کالجهای بزرگ است که مرکز هنرهای نمایشی ندارد. پیتر سلارس در جلسه گفتگویی در تئاتر رپرتوار آمریکا با موضوع اپرای "نیکسون در چین" که برای اولین بار توسط وی کارگردانی شده و به روی صحنه رفته بود- عنوان کرد:"من به هاروارد آمدم چون هیچ دپارتمان تئاتری نداشتند؛ دانشگاههای زیادی وجود ندارند که از چنین امتیازی برخوردار باشند. تئاتر چیزی است که اصلاً داخل دپارتمان نمیگنجد. من عاشق این هستم که هنرمندان اینجا مجبور میشوند که خودشان راهشان را پیدا کنند. با این وجود، کمیته هنرهای نمایشی با ریاست مارتین پوچنر استاد تئاتر و ادبیات انگلیسی و ادبیات تطبیقی از وین، در حال ایجاد مرکز تئاتر (به پیشنهاد کارگروه هنر که در سال ۲۰۰۷ توسط پرزیدنت دروفاست به کار گرفته شد) برای تقویت -و نه تحمیل و جایگزینی- اجراهای زندهی فوق برنامه است.
این خبر خوشی برای بیل راچ است. او میگوید: "من در برخی از برنامههای بسیار منسجم تئاتر تدریس کردهام و از کار کم دانشجویان وحشتزده بودم، از اینکه چقدر فرصت بازیگری و کاگردانی و تمرین حرفه برایشان کم بود. من در هاروارد ۲۶ نمایش در هر گوشه از دانشگاه کارگردانی کردم، از زیرزمین خوابگاه، تا پلههای وایدنر."
داستانهایی که به نمایش درمیآیند
بیل راچ میگوید: "انسانهایی در یک اتاق، در حال خلق و تجربه یک داستان در کنار هم- این از بین نخواهد رفت. حتی امروز به گونهای عطش بیشتری هم برای آن وجود دارد." تینا پکر با او موافق است: "تنها از راه جمع شدن انسانها دور هم است. همان کاری که تئاتر میکند، که میتوان انسانیت را واقعاً حس کرد. حسی قوی، درونی و محسوس یک حس جمعی. آن را نمیتوان در فیسبوک احساس کرد، نمیتوان در تلویزیون آن را جست، و حقیقت را نیز در هیچ یک از اینها نمیتوان یافت."
او ادامه میدهد: "یونانیها، همه را در یک جا جمع میکردند، در دوران الیزابت هم اینچنین بود، درحالیکه بازیگران با مخاطبی حرف میزدند که گوش میکرد، نه این که نگاه کند. تغییر شکل صحنه تئاتر و به وجود آمدن قاب صحنه، تماشاچیان را از بازیگران جدا کرد و قابی یا پنجرهای را به وجود آورد که نمایش از داخل آن دیده شود. حال ما به جایی رسیدهایم که تماشاچیان و بازیگران حتی با هم در یک اتاق هم نیستند. اما پرسیدن سوال با هم- این چیزی است که اجتماع را میسازد. به عنوان یک بازیگر، وقتی که موفق هستید، آن را در بدنتان احساس میکنید، احساس میکنید که دارید به آن میرسید. تصویری درونی از نقش کسی که بازی میکنید دارید؛ که یک کل منسجم میسازد. آن را از طریق واکنش مخاطبانی که آن را درک کردهاند نیز احساس میکنید."
چنین تجربهای نمیتواند با هیچچیزی که بر صفحهی تصویر، به شکل سهبعدی یا حتی متعامل دیده میشود، جایگزین شود. تئاتر مطمئناً در آینده زنده خواهد ماند- تنها سوال این است که چه شکلی خواهد داشت؟ عطش برای داستانسرایی زنده، برای تجربه مشترک بازیگر و تماشاچی، ممکن است حتی افزایش یابد؛ اگر، و وقتی، که مردم از بستههای بینقص تدوینشده و جلاخورده و پرزرقوبرق تلویزیون و تولیدات سینمایی خسته شوند. لیتگو میگوید: "در تئاتر نوعی ظرافت شکننده وجود دارد، چرا که هر چیزی ممکن است اتفاق بیافتد. نوعی هیجان نفسگیر در تئاتر نهفته است."
سایت انجمن نمایش: برای روز جهانی تئاتر سال در ۲۰۱۶ میلادی "آناتولی واسیلیو" پیام داده است. او پیامش را این گونه اغاز کرده است: آیا ما به تئاتر نیاز داریم؟ این سوالی است که هزاران حرفهای ناامید از تئاتر و میلیونها مردم خسته از آن، از خود میپرسند. برای چه به آن نیاز داریم؟
وی پیامش را این گونه ادامه داده است:
در دورانی که صحنه در مقایسه با میادین شهر و اماکن عمومی که تراژدیهای واقعی و اصیل در آنها در جریان است، بدینسان ناچیز و بیاهمیت به نظر میرسد.
تئاتر برای ما چیست؟ بالکنهای مطلا، مبلهای مخملین، کولیسهای سرخ، صداهای پرطنین، -و یا بالعکس، چیزی که به ظاهر ممکن است به کلی متفاوت به نظر برسد:
"بلکباکس"هایی آغشته به گل و خون، با تودهای از بدنهای عریان و خشمگین درون آن. چه میتواند به ما بگوید؟ همه چیز!
تئاتر میتواند همه چیز را به ما بگوید. اینکه چگونه خدایان در آسمانها سکنی گزیدهاند و زندانیان در سیاه چالهای فراموش شده جان میبازند، چگونه شعلهی شهوت زبانه میکشد و عشق نابود میشود، چگونه در جهان به انسانهای خوب نیازی نیست و "فریب" فرمانروایی میکند!
چگونه مردم در آپارتمانها زندگی میکنند در حالیکه کودکان در اردوگاههای پناهندگان میپژمرند و وادار میشوند تا به بیابان بازگردند و از عزیزان خود جدا شوند؛ تئاتر از همهی اینها میتواند سخن بگوید.
تئاتر همیشه بوده و خواهد بود.
و اکنون، در این پنجاه یا هفتاد سال اخیر، به طور مشخص مورد نیاز است. زیرا از میان تمام هنرهای دیگر، تنها تئاتر است که دهان به دهان، چشم به چشم، دست به دست و بدن به بدن منتقل میشود. نیازی به واسطه میان انسانها ندارد.
تئاتر روشنترین وجه روشنایی است، و به شرق یا غرب یا شمال یا جنوب تعلق ندارد. نه، تئاتر خود منشاء نور است که از چهارگوشهی جهان میتابد و برای همگان قابل شناسایی است، چه با رویکرد دوستانه و چه خصمانه.
و ما همواره به تئاتری که متفاوت باقی میماند نیاز داریم، ما به اشکال گوناگونی از تئاتر نیاز داریم. و از میان تمامی اشکال و شیوههای ممکن تئاتر، بیش از همه شکل باستانی آن.
شیوههای تئاترهای آیینی نمیبایست در تضاد با «تئاتر ملتهای متمدن» قرار گیرد.
فرهنگ سکولار امروزه هرچه بیشتر تضعیف میشود و به اصطلاح «اطلاعات فرهنگی» اندک اندک جایگزین هویتهای واقعی موجود شده و آنها را از میدان به در میکند، همچنان که امید ما را برای دیدار آنها.
اما اکنون میتوان به وضوح دید:
تئاتر درهایش را باز میکند. پذیرش آزاد برای هر کس و همه کس. لعنت به گجتها و کامپیوترها!
به تئاتر بروید، تمامی ردیفها را در سالنها و بالکنهای تئاتر پر کنید، به کلمات گوش فرادهید و به تصاویر زنده نگاه کنید! -این تئاتر است که روبروی شماست، از آن غفلت نکنید و هیچ فرصتی برای شرکت در آن را از دست ندهید- شاید ارزشمندترین فرصتی که در زندگیهای بیهوده و شتابزدهمان در آن مشترک هستیم باشد. ما به همهی گونههای تئاتر نیاز داریم.
تنها یک تئاتر است که به یقین مورد نیاز هیچکس نیست- تئاتر بازیهای سیاسی، تئاتر سیاستزده، تئاتر سیاستمداران، تئاتر بیهودهی سیاست.
آنچه ما یقیناً نیاز نداریم تئاتر وحشت روزمره است - چه فردی و چه جمعی، آنچه ما نیاز نداریم تئاتر اجساد و خون در خیابانها و میدانها، در پایتختها و شهرستانهاست،
تئاتری ساختگی از درگیری خصمانه میان مذاهب و اقوام…
(ترجمهی "شیرین میرزانژاد" از متن انگلیسی برای گروه تئاتر اگزیت)
انبوهی جشنوارههای هر ساله تئاتر در ایران و صرف بودجههای میلیاردی و ملالت هزاران ساعت وقت و انرژی، بیشترین نتیجهاش در تلنبارشدن خروارها دیپلم افتخار و تندیس و نمایشنامه و کاتالوگ و نشریه روزانه خلاصه میشود که از فردای اختتامیه به درد هیچکس و هیچکاری نمیخورد و گویی اصلا وجود نداشته است...
نگرش توریستی به تعزیه و آیینهای بومی و تئاترهای شهرستانها نمونه کاربری سطحی عموم این جشنوارههاست. از همان ابتدا نیز شعار «تئاتر برای همه» بیشتر معرف عملی ریاکارانه و عوامفریبانه بود تا یک هدف برنامهریزیشده. در طول این چندسال بسیاری از هنرمندان کنار گذاشته شده یا به حساب نیامده هم بابت بالا، پایین شدن بودجه تئاتر و جشنواره تئاتر فجر، ابدا ککشان نگزید. از این میان کسانی هم بودند که به روی خودشان نیاوردند تا دنبال گرفتن اجرا و رد شدن متن در این و آن جشنواره، دم اتاقهای هزارتو یکلنگه پا نمانند.
تکثر حلقههای مجزا، از سطوح مدیریتی و سیاستگذاری گرفته تا دستاندرکاران تئاتری، به شکلگیری زنجیری برای تنگکردن فضا و ارایه جنس بدلی در قالب نمونه اصلی انجامید. حلقههای بیدانش و بیابزار کار که مداوم اجراها و سفرها و کمکهزینههایشان بهراه و ایضا پر قیل و قال هستند. ستاره صحنههایشان هم از جمله بینوایانی که برای حضور در نقش اول تا آخر سریال و فیلمهای آبگوشتی سیمای محترم و پخشهای زیر شانه تخممرغی سوپرمارکتها، دمهزار نفر را دیدند تا یکشبه به نوایی رسیدند. حلقه مدیران عمدتا چون غباری به قسمت یا شانس بر مسند نشسته گاهی به آن قالوقیلها توجه کردند و حتی نواختند تا پز روحیه دموکراتیکشان را به رخ رقیب بکشند و گاهی هم که مجال سخت شد زیر جلکی زهرچشم گرفتند. به این ترتیب، تئاترهای کمکیفیت و پر زلم زیبویی پدید آمدهاند که گاهی با تمسکجوییهای فرمیک و اروتیسمهای چاک و آبدار و عربدهکشیها و بازی و متنهای هیستریک برای مصرف مردم هاجوواج، هنوز ملهم از کلاهمخملیها یا شوخیهای از مدافتاده است. فرمی زاییده آمیزش ابتذال و خلاقیت که در ظاهر مسحورکننده و در باطن دقیقا گویای فقر نظری و عقبافتادگی است. بالاخره در این چند سال، همین آثار نمونه آماری شدند برای برگزاری سمینارها و آسیبشناسیهای پادرهوا با موضوعات رقتباری برای نجات تئاتر ملی. فرجام آن، نشر مقالات بیمایه و کتابسازیها و تولید ماهنامه و فصلنامه و نمایشنامههای پرتیراژ و بیبها از جیب دولت و ملت شد که این اواخر حتی از جلوه بصری هم رنگ باختند.
البته شاید هریک از دستاندرکاران وابسته به این حلقهها بهطور مجزا نخواهند به چنین قهقرایی نزول کنند اما جذابیت کسب شهرت و قدرت از جمله عواملی است که باعث میشود در مقابل تحریک به افتضاحات هنری، در دم انعطاف نشان دهند. به این ترتیب اپیدمی ستارههایی که هر دو، سه سال تولید، مصرف و دفع میشوند بخش عمدهای از آسیب فضای امروز تئاتر را تشکیل داده است. شماری از این حلقهها شاید زمانی گروههای پویایی بودند اما امروز چنان از اندیشه و روح انتقادگرانه خود عاری شدهاند که هم آثارشان و هم سیاستگذاریهایشان یک شکل و طعم، چون محصولات فستفودها، در عین شلختگی به کثرت و مشابهت تولید میشود. در هر حلقه، بازیگران مدام یکطور بازی میکنند؛ نمایشنامهها یکجور نوشته میشود و کارگردانیها همه شبیه به هم و جشنوارهها بهسان تقلید از یکدیگر، نقدها بیخاصیت و کار منتقدها فرو کاستهشده به مشاوران رسانهای و در اصل به نان قرضدهندگانی به حلقههای دیگر. حتی سانسورچیها هم به امضایی یکسان رسیدهاند. این تشابهات و یکسانیها به هیچ روی نشاندهنده بیخطری و واکسینه شدن فضا نیست؛ مسلما «طبیعیشدن» این وضعیت به نادیده گرفتن تواناییهای کوششی و شایستهسالاریها انجامیده است. اشکال دیگر این است که سرمایه جشنوارههای تئاتری دولتی نظیر فجر بالاخره باید از مالیات پدران ما و سرمایههای ملی پرداخت شود. بنابراین پاسخ کمپانیهای جشنواره ادینبرو را در اینجا نمیتوان مشابهسازی کرد که «هر جشنوارهای در انتخاب آثار و شیوه برگزاری، سلیقه خودش را دارد.» حتی این پاسخ عمومی «این جشنواره اینجوری است و از اول قوانین آن را پذیرفتهاید، پس دیگر حق اعتراض ندارید» امروز دیگر حسابی رنگ باخته است. شعار «تئاتر برای همه؟!» ظاهرا پوششی است برای تئاتری که هزینهاش از جیب همه پرداخت شود ولی متعلق به حلقهای خاص باشد. بنابراین با حساب اعلام دبیرخانه تئاترفجر که «به همه اعتراضات قرار است دقیق و موشکافانه پاسخ داده شود» باید انتظار برخوردهای عجیبتری را داشت. سالهاست این باور/ توجیه رواج یافته که میگوید: «از خودیها یک نفر تئاترمان را سانسور کند بهتر از حذف کامل همه چیز به دست دیگری است.» به این ترتیب تئاتریها را مدام از کابوس پشت در ترساندهاند. نتیجه این شده که ممیزها ضامن بقای تئاتر قلمداد شدهاند.
مسعود دلخواه کارگردان تئاتر بیان کرد: تمرینات نمایش "دایی وانیا" با کارگردانی و بازی اکبر
زنجان پور از شهریور ماه آغاز میشود، در این نمایش نقش دکتر آستروف را
بازی میکنم.
دلخواه ادامه داد: با هنرجویان آموزشگاه تئاتر سه نقطه مشغول آماده سازی
نمایش "زندگی انسان" نوشته آندره یوف هستیم، این اثر همانند نمایش گذشته
ام "اِرخش" به شیوه کارگاهی تولید میشود،نمایشنامه اثر در طول تمرینات
تغییرات زیادی کرده است.
وی بیان کرد: آشنایی بازیگران و هنرجویان با سبک اکسپرسیونیستی از
مهمترین اهداف ما در این اثر نمایشی است، 25 بازیگر در این نمایش ایفای نقش
میکنند و علی سخنگو دستیار کارگردان و مرتضی اسماعیل کاشی مشاور کارگردان
در این اثر هستند. تالار مولوی برای اجرای این اثر مناسب است، تمرینات و
آماده سازی نمایش تا پایان شهریور به پایان میرسد و در صورت مهیا شدن
شرایط و سالن نمایش را مهر اجرا میکنیم.
دلخواه همچنین از ارسال متنی برای حضور در جشنواره تئاتر فجر خبر داد و
گفت: چند متن را برای حضور در جشنواره مد نظر دارم و در حال بررسی هستم.
مسعود دلخواه سال گذشته نمایش "اِرخش" را با هنرجویان آموزشگاه تئاتر سه
نقطه تولید در جشنواره فجر به روی صحنه برد پس از آن نیز این اثر در تالار
چهار سوی مجموعه تئاتر شهر اجرای عموم شد.
به گزارش از سرپرست گروه، اعضای جوان هیئت نظارت گروه تئاتر جوان شهرستان میبد با بررسی های لازم جهت آغاز فعالیت در سال 1392 معرفی گردیدند ...
اعضای جوان هیئت نظارت گروه تئاتر جوان به ترتیب سوابق اجرایی به شرح ذیل می باشد :
1. آقای سید جواد عظیمی دخت
2. آقای سمیر معلایی
3. آقای جعفر جعفرزاده
4. آقای محمد حسین مشک آبادیان
5. خانم پریماه ابوالحسنی
سرپرست گروه تئاتر جوان با اعلام این خبر پیام خود را به شرح ذیل به اعضای جدید هیئت نظارت اعلام کرد :
به خنده های دوستان و غیر دوستان هنری ما توجه نکنید . اینان همانهایی هستند که وقتی بزرگترین هستید از شدت حسادت و خشم شما را به تمسخر می گیرند و وقتی پست شدید از شدت خوشحالی با شدت به شما سرکوفت می زنند و باز می خندند . بله شما پاهای مورچه ای هستید که باید به مسیر سخت و طاقت فرسا قدم بگذارد و آینده ای نزدیک را روشن کند تا در آینده ای دور نتیجه زحمات حال را ببیند . خدای تعالی را شاهد می گیرم که اگر اندکی به خود باوری برسیم و درست تلاش کنیم به درستی به چیزی که حق شماست خواهیم رسید. چرا که پروردگار عالمیان خود در آیات پایانی سوره مبارکه زمر(73-61)، پیامهایی نوید بخش به مردمان اهل زمین داده است که خوب است دقت کنیم و همین بس که این آیات و تفسیر آن را درک کنیم و تا دم دمه های جان کندن فراموش نکنیم ، باشد که درس عبرت دیگران نشویم و الگوی خوب کاران باشیم.
در آیه 61از مقام تقوا سخن رفته است و اینکه همای سعادت و رستگاری بر بلندای بنای محکم تقوا آشیان دارد و کسی بدان دست خواهد یافت که بر این بنای محکم و استوار فراز آید.
حق تعالی در آیات سپس پرده از حقایقی دیگر گشوده خطاب به اهل زمین و زمان می فرماید:
کلید دار زمین و آسمان خداست و هرکس قلم انکار بر جریده آیات الهی بر کشد در باتلاق زیانکاری غرقه خواهد شد...
و تو ای فرستاده ما!
بر اینان که در کویرستان جهالت خود سرگردانند بانگ برآور که آیا مرا به پرستش غیر خدا فرا می خوانید؟
این را به تو وحی کرده ام و به پیامبران پیش از تو نیز، که اگر چشم برهم زدنی به خدایت شرک آوری هر آیینه آتش خسران و تباهی بر خرمن اعمالت درخواهم افکند.
تو خدایت را شکر گذار آنگونه که باید هرچند اینان خدا را نشناخته اند آنگونه که شاید.
آری این جاهلان مشرک نمی دانند که روز رستاخیز، زمین در قبضه قدرت اوست و آسمان پیچیده در دستان او...
با صور اولی که اسرافیل خواهد دمید اهالی زمین و آسمان را خواهم میراند جز اندکی چند..
در آن روز که زمین به نور من منور است نامه های اعمال بندگان را فرا روی خود نهاده، پیامبران و گواهان حشر را احضار خواهم کرد آنگاه بر کرسی داوری به حق حکم خواهم راند...
آنان را که چشمان خویش بر آفتاب حقیقت فرو بستند و از در انکار در آمدند فوج فوج به سوی دوزخ برخواهم کشید؛ وچون به دوزخ رسند، درهای آتش بر ایشان گشوده گردد؛ ودربان دوزخ بر آنها بانگ برآورد که:"آیا سفیرانی از شما بر شما برانیگخته نشدند تا ترنم آیات پروردگارتان را در گوشتان زمزمه کنند و از ملاقات امروزتان برحذر دارند؟"
پاسخ آرند: آری!
اما دریغا که مهر عذاب الهی بر جبین کافران حک شده است..
حکایت پرهیزگاران اما شنیدنیست؛ آنان که بر پشتی تقوا تکیه کردند گروه گروه به سوی فردوس برینشان می برند؛ همین که درهای فردوس گشوده شوند؛ خازنان بهشت خطاب به ایشان خواهند گفت: " بدرود! اکنون این شما و این خوان نعمت الهی، گوارایتان باد!...
به نقل از کارگردان نمایش سی مرغ سیمرغ آقای محمد جواد آقایی به زودی بعد از دو سال این نمایش به اجرا خواهد رسید ! کارگردان گروه با اعلام این خبر عنوان کرد البته به بازماندگان بازیگران سیمرغ بستگی دارد که همچون مرغان سیمرغ تا پایان این سفر با ما همراه باشند و به راستی هفت دره را پشت سر بگذارند . در ادامه کارگردان این نمایش گفت :
گروه تئاتر جوان تنها گروه فعال و دارای مجوز در شهرستان میبد است و این دلیل بر این است که در 15 سال گذشته تلاش های بیدریغ و بی مزد و منت اعضای این گروه بی نتیجه نبوده است . هر چند بنده به هیچ جشنواره تئاتری اعتقاد ندارم و نظر من این است که تئاتر برای مردم باید تولید شود و از جشنواره ها فقط در جهت آشنایی با روش ها و سبک های گروه های دیگر و یادگیری بیشتر باید استفاده کرد . وگرنه ملاک قرار دادن جشنواره مبنی بر بهتر یا بدتر بودن گروه ها به نظر من کار اشتباهی است .
به همین دلیل نمایش سی مرغ سیمرغ کاری است که می خواهد از مخاطب های میبدی برخوردار گردد و با استقبال خوب مردم بتواند آنها را با این گونه نمایشها آشنا نماید .
باید واقعیتی را در شهرستان میبد عنوان کنم و از مشکلات تولید نمایش به صراحت در این شهر بگویم . باید بگویم که مسئولین در شهر میبد هیچگونه حمایتی از هنر نمایش نمی کنند و این جای بسی تأسف دارد . باید بگویم هنرمندان ما خود را ارزان می فروشند . باید بگویم مردم ما ارزشی برای هنر قائل نیستند . باید بگویم که مقصر ما هنرمندانیم که مثل مرد سینه سپر نمی کنیم و از حق هنرمند دفاع نمی کنیم .
چرا باید یک هنرمند در تولید اثر هنری خود از آسایش فکری و روحی برخوردار نباشد . مگر هنرمند برای چه کسی گام برمی دارد . آیا فقط برای دل خود و در پایان فقر و فنا و دیگر هیچ ...
جوابگوی عشق و علاقه این هنرمندان کیست ؟! چرا باید هنرمند همچنان تحقیر شود ؟ چرا باید هنرمندان را در پایین ترین درجه اولویت کاری خود قرار دهید ؟ چرا هنرمندان شهر خود را دست کم می گیرید ؟ و هزاران چراهای دیگر ...
اما سی مرغ سیمرغ به اجرا می رود تا دیگر نگویند نمی توانید !!! و چه زیباست موقعی از این نمایش بازدید می کنند و باز هم باور ندارند که میبدی ها این نمایش را تولید کردند . زیرا میبدی از حد خود فراتر رفته ... چرا حد خود را پایین می بینید چرا بچه های خود را در اوج نمی بینید ...
در پایان خواهش می کنم که ای میبدی ها و ای مسئولین، اجازه دهید تا بچه های هنرمند میبد ما نیز اوج بگیرند و باورشان کنید . باور کنید که می توانند ... باور کنید که مورد اعتمادند ... باور کنید ... باور کنید ...
در پایان امیدوارم که بتوانید نمایش سی مرغ سیمرغ که به مدت 120 دقیقه می باشد را تحمل کنید و از نکته نظرات و پیشنهادات خوب شما در تولیدات آینده خود استفاده کنیم . به امید روزی در اوج ...
چندی است که دو بازیگر عزیز کبوتر و فاخته سیمرغ از اعضای خوب گروه تئاتر جوان به دلایلی نتوانستند دیگر با گروه همکاری کنند و پروژه نمایشی سیمرغ به علت عدم حضور آنها به تأخیر افتاد ، به همین بهانه سرپرست گروه واضح اعلام کرد : کسانی که برای زحمات این دوستان و عوامل سیمرغ ارزشی قائل نبودند و باعث عدم حضور آنها شدند مطمئنا در آینده وجدان راحتی نخواهند داشت . زیرا حق 15 الی 20 نفر را که از وقت و سرمایه شخصی خود گذاشته اند را ضایع کردند و خسارت جبران ناپذیری را به گروه وارد کردند که مطمئنا جزء حق الناس محسوب می گردد و این گروه هیچ وقت از حق خود نخواهد گذشت . در ادامه سرپرست گروه ضمن اظهار تأسف از این حرکت نادرست پیام خود را به این دو بازیگر عزیز اعلام نمود که به شرح ذیل می باشد :
کبوتر جان و فاخته عزیز شما همچون دخترم نرگس برایم عزیز و دوست داشتنی هستید و بنده در گروه هر چه کردم و می کنم برای رشد شما عزیزان بوده و خواهد بود . سکوت ... سکوت من زبان ناگفته فرشته هاست ... سکوت ، سر درخشش آن چشمهاست که هنوز از آن نگاه کهنه می سوزند ... بعضی از کلمات را نباید خرج کرد ... بعضی چیزها را نباید فروخت ... روی بعضی از چیزها نباید قیمت گذاشت ... نباید ... من همه چیز را فروخته ام ... همه چیز را ... ولی شاید شما نتوانید ... ترسم از این نیست ، ترسم از بی چیزی در این بازار شلوغی که در آن همه چیز ارزان می خرند و می فروشند نیست ... ترسم انتهایی است که بر آن پایانی متصور نیست ... بر انتهایی که از سوی دیگری مرا به خود می کشد ... از هجوم دنیایی که صاف ترین لحظات مرا طلب می کند ... پنهان ترین نگاه وجودم را می خرد ... بهایش را می دهد ... و گاهی نمی دهد ... و مرا با خود تنها می گذارد ... ترسم از تسلیم شدن است ... تسلیم ... تسلیم ... تسلیم ... تا کی کبوتر و فاخته؟؟!!!! این دریاها آرام می شوند ... کی من نقش آن جزیره را در آن دورها می بینم ... کی می رسد که او که خیر الفاصلین است ... کی می رسد که او که تمام لحظه های عالم مال اوست ... کی می رسد او که مهربان است و همیشه چشمانش این پایین ما را نگاه می کند ، آن فاصله ها را که با آن می توان از تمامی درها گذشت و کسی نمی تواند جلوی پیشروید را بگیرد ... از آن در تنگی که مسیح گفته ... از آن گذرگاه عافیت که تنگ است ... او نشانم دهد بچه ها ... کی می شود که نشانم دهد و نترسم ...! نترسم ... نترسم ... نترسم ... دلم می خواهد نه برای شما ، بلکه برای کسانی که شبی در انتهای آن روزهای سیاه که هر لحظه اش هزار شب تاریک بود ، برای کسی که شبی در آن روزها که زشت ترین روزها عمرم بود و پر بود از تیره ترین کلام عالم ، پر بود از کینه ، به من مهر آموخت ، دلم می خواهد نه برای شما که برای همه بدها و خوبها بنویسم بچه ها ... من روزهای زیادی را با کینه زیسته ام ... روزهای زیادی را که حتی یک روزشان هم برای یک زندگی زیاد است ... من روزها با کینه زندگی کرده ام کبوتر و فاخته عزیز !!!! اما نه ... زندگی با کینه زندگی نیست ... تکرار هر روزه مرگ است ... تنفس بیمار مسلولی است که با هر نفسش مرگ را به درون می کشد ... تنفس بیماری که هر نفسش تمام زیر و بم دستگاه تنفسش را پنجه می کشد و از درون خفه اش می کند ... کبوتر و فاخته من روزهایی از حق زیستن محروم بوده ام ... پس بگذار مثل کلاس تئاتر برایتان داستانی تعریف کنم از شبی یا روزی که من میهمان غریبه هایی بوده ام و میزبانانی داشته ام ... کبوتر و فاخته که میزبان خوبی بودند ... خوب کبوتر ... خوب فاخته ... آن خوبی که شما می دانید معنایش چیست ... آن خوبی که هنوز هر وقت چشمانم را ببندم و لبانم را ، به من لبخند می زند و مثل دخترک کبریت فروش روشن می کند آن تاریکی ها را که هنوز تاریک تاریک تاریک است ... خیلی چیزها را نمی شود فراموش کرد کبوتر و فاخته ... خیلی چیزهای کوچک را نمی شود فراموش کرد ... این طوفانها هنوز همه چیز را از ما نگرفته اند ... هنوز چیزهایی برای ما مانده است ... خیال نکنید که آن حقیقی ترین هیچگاه مجال ظهور بر پست ترین وادی را خواهد یافت ... گمان مبرید که روزی این چشمهای رهگذر ، این چشمهای جستجوگر قانع توان راه یابی به آن گم شده را می یابند ... کبوتر و فاخته کلام حق کلامی نیست که این قدر راحت میان کوچه و بازار روان باشد ... حرف حق شنیدن سخت است و آتشین ... شما هر چه دارید در انتهای قلبتان پنهان کرده اید ... جایی ... جایی که هیچ کلمه ای به آنجا نخواهد رسید ... و هیچ کس نمی تواند با زور کلمه ای را در آنجا محصور کند ... جایی که هیچ دستی به آنجا راه نخواهد یافت ... دارایی تان را خوب نگاه دارید و از آن به خوبی محافظت کنید که هر چه طوفان ، هر چه باد ، هر چه موج بیاید شما چیزی از دست نخواهید داد ... آنچه ماندنی است خواهد ماند ... خواهد ماند ... خواهد ماند ... و در قلب همه بچه های گروه تئاتر جوان جز خوبی شما چیزی نمانده است... پاینده ، پیروز و موفق و مؤید باشید ... کبوتر و فاخته دو بازیگر خوب گروه ...
سه دوره اردوی تفریحی و آموزشی گروه تئاتر جوان یکی از بهترین عملکردهایی بود که در دید و معرفت اعضای گروه نسبت به پیرامون خود اثر بسزایی گذاشت . و این در روند عملکرد درست هنری این افراد اثر بسزایی خواهد داشت . سرپرست گروه ضمن اعلام این مطلب افزود :
دیگر نگران اردوهای مختلط و چند روزه نیستم . زیرا با عوامل و دست اندرکارانی که در تمامی موارد در اردوهای گذشته همکاری کردند متوجه شدم باید اعضاء و همراهان خود را شناخت تا در اردوها مشکلی پیش نیاید و صد در صد کنترل دقیق و حساب شده ای باید صورت پذیرد تا در پایان دچار ناراحتی و پیامدهای بعدی نشویم . اردوها به بچه ها شناخت و معرفت می دهد . به آنها آشنایی بیشتر با تولیدات تئاتر های شهرستانهای دیگر و شناخت فرهنگ و هنر شهرهای دیگر را می دهد و این خیلی باارزش است . زیرا هنرمند با شناخت فرهنگ و هنر جهان پیرامون خود می تواند در رشد فرهنگ و هنر خود اثر گذار باشد . هنرمند نباید فقط به شهر خود و آن هم میبد بسنده کند . من به همه هنرمندان اعلام می کنم تا برای رشد تا می توانند سفر کنند و اطلاعات را از جاهای دیگر غیر از کلاس و برنامه های آموزشی بنده استفاده کنند زیرا بنده قطره ای ناچیز از این دریای بی نهایت هستم . و صد در صد با این روش بچه ها نیز چیزهای زیادی به بنده یاد خواهند داد . پس اصل محور این اردوها یادگیری و آموزش درست کار کردن است و این با شناخت اساتید و استادان این عرصه برخواهد آمد .
در ادامه سرپرست گروه اردوهای گذشته را به شرح ذیل عنوان کرد :
1. اردوی دره گاهان
2. اردوی قم - تهران
3. اردوی اشنیز
ادامه گزارش به زودی به خواهید خواند !!!!!
ارسال شده توسط: مدیر سایت
تصویری از گرامیداشت پانزدهمین سالگرد تاسیس
گروه تئاتر جوان میبد و اختتامیه نمایش سی مرغ ، سیمرغ
(آبان ماه 1391)
تصویری از آخرین روز حضور کوروش زارعی در کارگاه نمایش گروه ( شهریور ماه 1392 )